جدول جو
جدول جو

معنی قر قروک - جستجوی لغت در جدول جو

قر قروک
با قرقره، کوکر شکم سفید، پرنده ی خشکی زی، قوزک پا، زانوی پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قره قروت
تصویر قره قروت
مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، کشک سیاه، ترف، پینو، پینوک، رخبین، ریخبین، لیولنگ، ترپک، هبولنگ، هلباک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرقرو
تصویر قرقرو
کسی که بسیار قرقر می کند، بسیار انتقاد کننده
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قَ)
اسم ترکی مصل است. رخبین. و گفته اند مصل است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به قره قروت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ را)
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع در 19000 گزی جنوب باختری میرجاوه، کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. سکنۀ آن 35 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
دوائی است که آن را سعد گویند، و به ترکی تبلاق خوانند. گند دهن و بینی و بواسیر را نافع است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ماده نیم جامد تیره رنگی است که در حقیقت جوشانده غلیظ شده آب کشک است و تهیه آن بدین طریق است که ماست را می جوشانندو پس از غلیظ شدن و بقوام آمدن آن را در کیسه ای پارچه یی می ریزند و آبهای تراوش شده از آن را در ظرفی جمع آوری می کنند. سپس آنچه درون کیسه است بصورت گلوله یا بیضی در می آورند و در آفتاب خشک میکنند و قروت و کشک ماستی نامند و آبی که چکیده و در ظرف جمع شده باشد در دیگ می ریزند و قدری شیر با آن می آمیزند و می جوشانند و پس از آنکه قوام گرفت بصورت قرص در می آورند و چون خشک شد شکننده و باصطلاح پوک است و ترشی مطلوب و مطبوعی دارد و آن موسوم است به ترف و آب قروت است. دیگر آنکه دوغ کره گرفته را می جوشانند و چون غلیظ شد در کیسه می ریزند و از ماده جنبی که در کیسه است کشک دوغی می سازند و از چکیده آن پس از جوشانیدن گلوله ها می سازند که سرخ تیره مایل به سیاهی است و ترشی آن تند و زبان گز است و این نوع را قراقروت و ترف سیاه نامند این است که معمول گوسفندداران در حدود طبس است. ترکیب قراقروت بیشتر از اسید لاکتیک و املاح محلول در آب است و ترشی قراقروت نیز به واسطه وجود مقادیر فراوان از همین اسید است قارقروت قره قروت ترپ ترف تلف
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی) ماده نیم جامد تیره رنگی است که در حقیقت جوشانده غلیظ شده آب کشک است و تهیه آن بدین طریق است که ماست را می جوشانندو پس از غلیظ شدن و بقوام آمدن آن را در کیسه ای پارچه یی می ریزند و آبهای تراوش شده از آن را در ظرفی جمع آوری می کنند. سپس آنچه درون کیسه است بصورت گلوله یا بیضی در می آورند و در آفتاب خشک میکنند و قروت و کشک ماستی نامند و آبی که چکیده و در ظرف جمع شده باشد در دیگ می ریزند و قدری شیر با آن می آمیزند و می جوشانند و پس از آنکه قوام گرفت بصورت قرص در می آورند و چون خشک شد شکننده و باصطلاح پوک است و ترشی مطلوب و مطبوعی دارد و آن موسوم است به ترف و آب قروت است. دیگر آنکه دوغ کره گرفته را می جوشانند و چون غلیظ شد در کیسه می ریزند و از ماده جنبی که در کیسه است کشک دوغی می سازند و از چکیده آن پس از جوشانیدن گلوله ها می سازند که سرخ تیره مایل به سیاهی است و ترشی آن تند و زبان گز است و این نوع را قراقروت و ترف سیاه نامند این است که معمول گوسفندداران در حدود طبس است. ترکیب قراقروت بیشتر از اسید لاکتیک و املاح محلول در آب است و ترشی قراقروت نیز به واسطه وجود مقادیر فراوان از همین اسید است قارقروت قره قروت ترپ ترف تلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره قروت
تصویر قره قروت
بنگرید به قراقروت قراقروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرقرون
تصویر قرقرون
ک مشک زمین از گیاهان مشک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
((قَ رَ قُ))
یکی از انواع لبنیات به رنگ سیاه و بامزه بسیار ترش که از دوغ به دست می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قراقروت
تصویر قراقروت
((قَ قُ))
قره قوروت، کشک سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قره قروت
تصویر قره قروت
ترف
فرهنگ واژه فارسی سره
فرد غرغری، غرغرو
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاغ زاغی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که بیهوده بخندد
فرهنگ گویش مازندرانی
قرقره، نوعی پرنده ی دریایی
فرهنگ گویش مازندرانی
گرداندن چوب یا شلاق به دور خود برای ضربه زدن، تندر، رعد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که دائم نق می زند
فرهنگ گویش مازندرانی
بچه ای که زیاد زاری و گریه کند
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت نرم بینی، غضروف بینی
فرهنگ گویش مازندرانی
کره خر
فرهنگ گویش مازندرانی